goli_kh

 
ملحق شده: 2011-02-14
چه قدر غم انگيز است كه مردم طوری بار می آيند كه به چيزی شگفت انگيز چون زندگی عادت می كنند
امتیاز171بقیه
مرحله بعد: 
Points needed: 29
آخرین بازی
بینگو

بینگو

بینگو
3 سال 61 روز قبل

دعایت میکنم...

دعایت می کنم، در آسمان سینه ات
خورشید مهری رخ بتاباند
دعایت می کنم، روزی زلال قطره اشکی
بیابد راه چشمت را
سلامی از لبان بسته ات، جاری شود با مهر
دعایت می کنم، یک شب تو راه خانه خود گم کنی
با دل بکوبی کوبه ی مهمانسرای خالق خود را
دعایت می کنم، روزی بفهمی با خدا
تنها به قدر یک رگ گردن، و حتی کمتر از آن فاصله داری
و هنگامی که ابری، آسمان را با زمین پیوند خواهد داد
مپوشانی تنت را از نوازش های بارانی
دعایت می کنم، روزی بفهمی
گرچه دوری از خدا، اما خدایت با تو نزدیک است
دعایت می کنم، روزی دلت بی کینه باشد، بی حسد
با عشق، بدانی جای او در سینه های پاک ما پیداست
شبانگاهی، تو هم با عشق با نجوا
بخوانی خالق خود را
اذان صبحگاهی، سینه ات را پر کند از نور
ببوسی سجده گاه خالق خود
دعایت می کنم، روزی خودت را گم کنی
پیدا شوی در او
دو دست خالیت را پرکنی از حاجت و
با او بگویی:
بی تو این معنای بودن، سخت بی معناست
دعایت می کنم، وقتی به دریا می رسی
با موج های آبی دریا به رقص آیی
و از جنگل، تو درس سبزی و رویش بیاموزی
بسان قاصدک ها، با پیامی نور امیدی بتابانی
لباس مهربانی بر تن عریان مسکینی بپوشانی
به کام پرعطش، یک جرعه آبی بنوشانی
دعایت می کنم، روزی بفهمی
در میان هستی بی انتها باید تو می بودی
بیابی جای خود را در میان نقشه دنیا
دعایت می کنم، روزی بفهمی ای مسافر، رفتنی هستی
ببندی کوله بارت را
دعایت می کنم ای مهربان همراه
تو هم ای خوب من
گاهی دعایم کن

سلام 
تو این هوای سرررررررد برفی دلاتون گرم .هفته ی شادی پیش روتون

نوع نگرش ما

میگویند در کشور ژاپن مرد میلیونری زندگی میکرد که از درد چشم خواب بچشم نداشت
 و برای مداوای چشم دردش انواع قرصها و آمپولها را بخود تزریق
کرده بود اما نتیجه چندانی نگرفته بود.
وی پس از مشاوره فراوان با پزشکان و متخصصان زیاد درمان درد خود را مراجعه به یک راهب مقدس و 
شناخته شده دید

به راهب مراجعه کرد و راهب نیز پس از معاینه وی به او پیشنهاد کرد که مدتی به هیچ رنگی بجز رنگ سبز
 نگاه نکند. پس از بازگشت از نزد راهب، او به تمام مستخدمین خود دستورداد با خرید بشکه های رنگ سبز
 تمام خانه را با سبز رنگ آمیزی کنند.همینطور تمام اسباب و اثاثیه خانه را با همین رنگ عوض کرد.
پس از مدتی رنگ ماشین، ست لباس اعضای خانواده و مستخدمین و هر آنچه به چشم می آمد را به رنگ سبز
 و ترکیبات آن تغییردادو البته چشم دردش هم تسکین یافت

مدتی بعد مرد میلیونر برای تشکر از راهب وی را به منزلش دعوت کرد.
 راهب نیز که با لباس نارنجی رنگ به منزل او وارد شد و متوجه شد که باید لباسش را عوض می کرده 
و خرقه ای به رنگ سبز به تن میکرد. او نیز چنین کرد و وقتی به محضر
بیمارش رسید از او پرسید:« آیا چشم دردش تسکین یافته؟ »مرد ثروتمند نیز تشکر کرد و گفت :«بله . 
اما این گرانترین مداوایی بود که تاکنون داشته ام!». مرد
راهب با تعجب به بیمارش گفت:«بالعکس این ارزانترین نسخه ای بوده که تاکنون تجویز کرده ام!

برای مداوای چشم دردتان، تنها کافی بود عینکی با شیشه سبز خریداری کنید و هیچ نیازی به این همه 
مخارج نبود.»
*نکته:*
 نمیتوانی تمام دنیا را تغییر دهی، اما با تغییر دیدگاه و یا نگرشت میتوانی دنیا را به کام خود درآوری.

تغییر دنیا کار احمقانه ای است اما تغییر دیدگاه و یا نگرش ما ارزانترین و موثرترین روش میباشد.

عابر بانک...

 

بقول کورش :یکی به نعل،یکی به میخ!!!!!

پسرها

با ماشين ميرن دم در بانک، پارک ميکنن، ميرن دم دستگاه عابر بانک
کارت رو داخل دستگاه ميذارن
کد رمز رو ميزنن، مبلغ درخواستي رو وارد ميکنن
پول و کارت رو ميگيرن و ميرن

دخترها

با ماشين ميرن دم بانک
تو آينه آرايششون رو چک ميکنن
به خودشون عطر ميزنن
احتمالاً موهاشون رو هم چک ميکنن
در پارک کردن ماشين مشکل پيدا ميکنن
در پارک کردن ماشين خيلي خيلي مشکل پيدا ميکنن
بلاخره ماشين رو پارک ميکنن
توي کيفشون دنبال کارتشون ميگردن
کارت رو داخل دستگاه ميذارن، کارت توسط ماشين پذيرفته نميشه
کارت تلفن رو ميندازن توي کيفشون
دنبال کارت عابربانکشون ميگردن
کارت رو وارد دستگاه ميکنن
توي کيفشون دنبال تيکه کاغذي که کد رمز رو روش ياداشت کردن ميگردن
کد رمز رو وارد ميکنن
دو (2) دقيقه قسمت راهنماي دستگاه رو ميخونن
کنسل ميکنن
دوباره کد رمز رو ميزنن
کنسل ميکنن
مبلغ درخواستي رو ميزنن
دستگاه ارور (خطا) ميده
مبلغ بيشتري رو درخواست ميکنن
دستگاه ارور (خطا) ميده
بيشترين مبلغ ممکن رو در خواست ميکنن
انگشتاشون رو براي شانس رو هم ميذارن
پول رو ميگيرن
برميگردن به ماشين
آرايششون رو توي آينه چک ميکنن
توي کيفشون دنبال سويچ ماشين ميگردن
استارت ميزنن
پنجاه متر ميرن جلو
ماشين رو نگه ميدارن
دوباره برميگردن جلوي بانک
از ماشين پياده ميشن
کارتشون رو از دستگاه عابر بانک بر ميدارن. (اين پسرا حواس نمي زارن واسه آدم)
سوار ماشين ميشن
کارت رو پرت ميکنن روي صندلي کنار راننده
آرايششون رو توي آينه چک ميکنن
احتمالاً يه نگاهي هم به موهاشون ميندازن
مي ندازن توي يه خيابون ، واي اشتباه
برميگردن
ميندازن توي خيابون درست
پنج کيلومتر ميرن جلو
ترمز دستي رو آزاد ميکنن. (ميگم چرا انقدر يواش ميره)


زندگی زیباست...

زندگی زیباست ...

و هر روزش آغازی دوباره ،برای استفاده از فرصت ها و جبران گذشته...

زندگی زیباست ...به سادگی و لطافت شبنمی نشسته بر برگی سبز ...و با اندکی زبری به زبری 
حاشیه های برگ گل رُز...اما با دور نمایی زیبا و فراموش نشدنی،با صحنه های رنگارنگ 
و دل نشینش ...بی سایه، بی غم...

با اندکی پستی و بلندی ...کسی چه می داند ؟همیشه آنگونه که میخواهیم نیست ...و هرچه میخواهیم
 به دست نمی آید ...

مشکل همیشه هست،نگاه ماست که به آن قیمت و تخفیف می دهد،باید دید و نگرش عوض شود.
نگاه کردن از قابی دیگر به زندگی هم جذابیت و سودمندی اثر بخشی را برایمان به ارمغان می آورد.
این راهیست برای غلبه بر مشکلات و نهایت پیروزی و شادکامی...

سلام 
آخر همفته خوبی داشته باشین

نیمرو...

نمیدونم این مطلبو خوندین یا نه ولی اگرم خوندین دوباره بخونین!بلکه یکم بخندین!قید خودکشیو بزنین!

چگونه نیمرو درست میکنید؟

دخترها

توی ماهيتابه روغن ميريزن 
اجاق گاز زير ماهيتابه رو روشن ميكنن 
تخم مرغها رو ميشكنن و همراه نمك توی ماهيتابه ميريزن 
چند دقيقه بعد نيمروی آماده رو نوش جان ميكنن

پسرها

توی كابينتهای بالايی آشپزخونه دنبال ماهيتابه ميگردن 
توی كابينتهای پايينی دنبال ماهيتابه ميگردن و بلاخره پيداش ميكنن 
ماهيتابه رو روی اجاق گاز ميذارن 
توی ماهيتابه روغن ميريزن 
توی يخچال دنبال تخم مرغ ميگردن 
يه دونه تخم مرغ پيدا ميكنن 
چند تا فحش ميدن 
دنبال كبريت ميگردن 
با فندك اجاق گاز رو روشن ميكنن و بوی سركه همراه دود آشپزخونه رو بر ميداره 
ماهيتابه رو ميشورن (بگو چرا روغنش بوی ترشی ميداد! 
ماهيتابه رو روی اجاق گاز ميذارن و توش روغن واقعی ميريزن 
تخم مرغی كه از روی كابينت سر خورده و كف آشپزخونه پهن شده رو با دستمال پاك ميكنن 
چند تا فحش ميدن و لباس ميپوشن 
ميرن سراغ بقالی سر كوچه و 20 تا تخم مرغ ميخرن و برميگردن 
تلويزيون رو روشن ميكنن و صداش رو بلند ميكنن 
روغن سوخته رو ميريزن توی سطل و دوباره روغن توی ماهيتابه ميريزن 
تخم مرغها رو ميشكنن و توی ماهيتابه ميريزن 
دنبال نمكدون ميگردن 
نمكدون خالی رو پيدا ميكنن و چند تا فحش ميدن 
دنبال كيسهء نمك ميگردن و بلاخره پيداش ميكنن 
نمكدون رو پر از نمك ميكنن 
صدای گزارشگر فوتبال رو ميشنون و ميدون جلوی تلويزيون 
نمكدون رو روی ميز ميذارن و محو تماشای فوتبال ميشن 
بوی سوختگی رو استشمام ميكنن و ميدون توی آشپزخونه 
چند تا فحش ميدن و تخم مرغهای سوخته رو توی سطل ميريزن 
توی ماهيتابه روغن و تخم مرغ ميريزن 
با چنگال فلزی تخم مرغها رو هم ميزنن 
صدای گــــــــــل رو از گزارشگر فوتبال ميشنون و ميدون جلوی تلويزيون 
سريع برميگردن توی آشپزخونه 
تخم مرغهايی كه با ذرات تفلون كنده شده توسط چنگال مخلوط شده رو توی سطل ميريزن 
ماهيتابه رو ميندازن توی سينك 
دنبال ظرفهای مسی ميگردن 
قابلمهء مسی رو روی اجاق گاز ميذارن و توش روغن و تخم مرغ ميريزن 
چند دقيقه به تخم مرغها زل ميزنن 
ياد نمك ميفتن و ميرن نمكدون رو از كنار تلويزيون برميدارن 
چند ثانيه فوتبال تماشا ميكنن 
ياد غذا ميفتن و ميدون توی آشپزخونه 
روی باقيماندهء تخم مرغی كه كف آشپزخونه پهن شده بود ليز ميخورن 
چند تا فحش ميدن و بلند ميشن 
نمكدون شكسته رو توی سطل ميندازن 
قابلمه رو برميدارن و بلافاصله ولش ميكنن 
چند تا فحش ميدن و انگشتهاشون كه سوخته رو زير آب ميگيرن 
با يه پارچهء تنظيف قابلمه رو برميدارن 
پارچه رو كه توسط شعله آتيش گرفته زير پاشون خاموش ميكنن 
نيمروی آماده رو جلوی تلويزيون ميخورن و چند تا فحش ميدن