davod12

 
הצטרף: 11/05/2011
زندگی عشقی پر مخاطره است، گاه باید قمارش کرد........
נקודות117עוד
Next level: 
Points needed: 83

سالروز تولدش بر هر ایرانی گرامی باد

 

 

مبارک باد آن جامه که اندر رزم پوشندش

سالروز تولدت بابک عزيز مبارک .

http://www.pic.iran-forum.ir/images/bs7uag1exwcjh6zgo5uh.jpg


دلم از مرگ بيزاراست    

ولی آندم که نيکی و بدی را گاه پيکار است

فرو رفتن به کام مرگ شيرين است.

صدها سال از مرگ جسمی افتخار آميز اين انسان آزاده می گذرد.

در دامنهء ساوالان ديده بدنيا گشود٬ودر در بار خليفه مثله اش کردند.

او و همسر شير زنش گلدونه و فرزند برومندش آذر و برادرش عبدالله

و همه ياران آزاديخواهش در راه آزادی خلقش جان خود را فدا کردند.  

افشين زر و سيم وقدرت خليفه را انتخاب و به مردم خيانت نمود.

آنهائی که نامشان همواره به نيکی ياد شده و آنهائی که

همچنان شر مساران تاريــــــــــخ اند.

هر سال مثل امسال هزاران مردم آزاده ديدار از فرزند برومند

ساوالان راهی قلعه بابک می شوند تا ضمن تکرار عهد وپيمان

دوباره يادش را گرامی دارند.

http://www.dasteazad.com/wp-content/uploads/2012/04/babak_khoramdin.jpg

 

این حماقت است اگر فکر کنی چون افشین وطن فروش را با زر خریده ای می توانی ایرانیان را اسیر کنی .

من مبارزه ای را آغاز کرده ام که ادامه خواهد داشت .

 

من لرزه ای بر ارکان حکومت عرب انداخته ام که دیر یا زود آن را سرنگون خواهد نمود . تو اکنون که مرا تکه تکه می کنی هزاران بابک در شمال و شرق و غرب ایران ظهور خواهد کرد و قدرت پوشالی شما پاسداران جهل و ستم را از میان بر خواهد داشت ! این را بدان که ایرانی هرگز زیر بار زور و ستم نخواهد رفت و سلطه بیگانگان را تحمل نخواهد کرد .

من درسی به جوانان ایران داده ام که هرگز آنرا فراموش نخواهند کرد . من مردانگی و درس مبارزه را به جوانان ایران آموختم و هم اکنون که جلاد تو شمشیرش را برای بریدن دست و پاهای من تیز می کند صدها ایرانی با خون بجوش آمده آماده طغیان هستند .

مازیار هنوز مبارزه می کند و صدها بابک و مازیار دیگر آماده اند تا مردانه برخیزند و میهن گرامی را از دست متجاوزان و یوغ اعراب بدوی و مردم فریب برهانند .

اما تو ای افشین . . . در انتظار روزی باش که همین معتصمی را که امروز مانند سگانی در برابرش زانو میزنی و وطن ات را برای او فروختی در همین تالار و روی همین سفره سرت را از بدن جدا کند .

مردی که به مادر خود ( میهن ) خیانت کند در نزد دیگران قربی نخواهد داشت و هیچکس به فرد خود فروخته اعتماد نخواهد کرد .

و بدینسان نخست دست چپ بابک بریده شد و سپس دست راست او و بعد پاهایش و در نهایت دو خنجر در میان دنده هایش فرو رفت و آخرین سخنی که بابک با فریادی بلند بر زبان آورد این بود:


پاینده ایران)))))))))))))))))

 


دوستان ""

پاینده و

سربلند  باشیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــن


8 خصوصیت یک مرد واقعی

 

 


       8 خصوصیت یک مرد واقعی

 

 

درس امروز درسی پایه ای و اساسی است، در مورد پایه و اساس مرد بودن است. با کلیه ی اطلاعاتی که در دست دارم، مطمئن هستم که شما بحث درمورد چنین مسائلی را بی فایده می دانید و خواهید گفت چرا وقتی مسائل مهمتری مثل کار و تجارت هست، باید چنین چیزهایی یاد بگیرید.


پاسخ این سوال بسیار ساده است:


برای ساختن یک خانه ی فوق العاده، ابتدا باید یک فونداسیون محکم بسازید تا بتوانید سایر چیزهای زیبا را روی آن قرار دهید. برای ساختن یک مرد بزرگ نیز، نیاز به یک پایه و اساسی استوار و مستحکم است تا بعد بتوانید چیزهای کوچک دیگر را روی آن اضافه کنید.


طی چند سال گذشته به من ثابت شده که اکثر مردها فاقد این فونداسیون و بنیاد هستند تا بتوان به آنها قانون ها و اصول دیگر را آموزش داد. تعاریف بسیاری برای یک مرد وجود دارد و افراد مختلف نظریه های متفاوتی دارند. اما من در اینجا آنچه واقعاً لازم است بدانید را برایتان آورده ام.

 


ویژگی اول: یک مرد واقعی محکم و قوی است


یک مرد واقعی بخاطر هر چیزی گریه نمی کند، زاری نمی کند، شکایت از چیزی نمی کند، تمارض نمیکند، و لازم نیست هر بار که عطسه کرد به پزشک مراجعه کند. یک مرد واقعی تصمیم می گیرد و با عواقب و نتایج این تصمیمات روزگار می گذراند. یک مرد واقعی مسئولیت اعمال و حرف های خود را بر عهده می گیرد. یک مرد واقعی، محکم و استوار است. و با سختی های زندگی مقابله می کند. یک مرد واقعی خشن و سرسخت است و از خود احساسات نشان نمی دهد. یک مرد واقعی ستون فقرات خانواده است و نمی تواند از خود ضعف نشان دهد. اگر از عنکبوت می ترسید، مسلماً یک مرد واقعی نیستید.
 



ویژگی دوم: یک مرد واقعی متمرکز است

یک مرد واقعی تفاوت بین مهم بودن چیزی و مهم نبودن آن را می فهمد. یک مرد واقعی وقت خود را صرف کارهای بیهوده ای که هیچ عایدی برای او ندارند، نمی کند. مطمئناً کارهای زیادی برای تفریح و سرگرمی وجود دارد، اما او باید برای انجام این کارها هم دلیل داشته باشد. یک مرد واقعی خود را روی قدرت، پول و خانواده اش متمرکز میکند. هیچگاه خود را روی سکس متمرکز نمی کند. سکس در نتیجه ی داشتن قدرت، پول و خانواده، خود به خود به سراغش می آید.

 


ویژگی سوم: یک مرد واقعی، اهمیت خانواده را درک می کند


یک مرد واقعی خانواده اش را قدرتمند نگاه می دارد و به تاریخچه ی خانوادگی خود اهمیت زیادی می دهد. یک مرد واقعی می داند که فرزندانش هدیه ای از جانب خداوند هستند و باید با آنها به خوبی رفتار کند، هرچند هر از گاهی باید برای آنها قوانین و مقرراتی تعیین کند.

 


ویژگی چهارم: یک مرد واقعی غیبت نمی کند


یک مرد واقعی دهانش را می بندد و اطلاعاتش را درمورد دیگران پیش خود نگاه میدارد. یک مرد واقعی در بحث های هیچ و پوچ شرکت نمی کند و درمورد چیزهایی که از آن اطلاع ندارد و مطمئن نیست حرف نمی زند.

 


ویژگی پنجم: یک مرد واقعی همیشه سر حرفش هست


هر وقت قولی بدهد، آن را عمل می کند. و اگر بداند که از عهده ی انجام قولی بر نمی آید، هیچوقت حرفش را نمی زند. یک مرد واقعی مردن را به شکستن عهدش ترجیح می دهد. او می داند که حرفش نیز باید به قدرت عملش باشد.

 


ویژگی ششم: یک مرد واقعی تلاش می کند تا الگو باشد


یک مرد واقعی همیشه به خود و دیگران احترام می گذارد، مگر اینکه مورد بی احترامی قرار گیرد. او الگو و نمونه ای برای پیروان خود و به خصوص فرزندانش است. من هیچوقت کارهایم را به خانه نمی آورم، به همین دلیل فرزندانم من را فقط به عنوان یک پدر میشناسند. شما نیز باید همین کار را بکنید. یک مرد واقعی هیچگاه اجازه نمی دهد که فرزندانش پی به ضعف های او ببرند.

 


ویژگی هفتم: یک مرد واقعی پول مورد نیازش را خود به دست می آورد

یک مرد واقعی در انتظار صدقات و نیکوکاری های دیگران نمی نشیند. و پول پدرش نیز برای او کفایت نمی کند. او خود در جستجوی روزی خود بر می آید و اگر از پدرانش به او ارثیه ای برسد، به جای هدر دادن آن، ده برابرش می کند.




ویژگی هشتم: یک مرد واقعی زن نما نیست

یک مرد واقعی در گوشهایش گوشواره نمی اندازد و موهایش را بلند نمی کند. روی سینه و شکمش را نمی تراشد. او می داند که به استثنای آرایشگرش، سایر ملزومات و نیازهای بهداشتی او باید توسط یک زن انجام گیرد. یک مرد واقعی باید حداقل سه دست کت و شلوار در کمد داشته باشد و حداقل سه بار در هفته باید کت و شلوار بپوشد. یک مرد واقعی می داند که چطور باید شیک باشد.



درس تمام شد

خوب امروز چه یاد گرفتیم ؟ یاد گرفتیم که قبل از اینکه بخواهیم خود را یک مرد بنامیم، تکالیف زیادی داریم  که باید انجام دهیم.

نکته ی دیگری که باید به خصوصیات یک مرد واقعی اضافه کنم این است که: یک مرد واقعی همه چیز را ساده می گیرد. اگر لغات و اصطلاحات قلمبه سلمبه بلد باشد، به ندرت از آنها استفاده می کند و سعی می کند درمقابل افرادی فقط از آنها استفاده کند که تصور می کنند از او بالاتر و برتر هستند.

 


طنز : همه تقصیر کراوات من است

طنز : همه تقصیر کراوات من است

 

 

این روز ها که بحث کراوات یکی از سخنان نقل مجلس مردم شده است ،

خالی از لطف نیست که سروده ی ذیل را هم از نظر بگذرانیم .


ابوالقاسم حالت در سال 1369 در مجله گل آقا سروده ای در خصوص " کراوات "

و نقش آن در تعاملات اجتماعی داشته که در ذیل می آید :

 


مدعی دید کراواتم و غرید چو شیر

گفت این چیست که بر گردن توست ای اکبیر؟

گفتمش چاکرتم، نوکرتم، سخت مگیر!

می‌کنم پیش تو اقرار که دارم تقصیر

کانچه اسباب گرفتاری هر مرد و زن است

همه تقصیر کراوات من است!

 


لکه غرب به دامان شما اصلا نیست

نام دختر کتی و مرسده و ژیلا نیست

کت خوش فرم شما طرح فرنگی‌ها نیست

جین آن تازه جوان تحفه آمریکا نیست

این کراوات فقط کار سوئیس و وین است

همه تقصیر کراوات من است!

 


گر که سیمرغ نشسته است سر قله قاف

کند از یاری مرغان دگر استنکاف

گر که اصناف ندارند اثری از انصاف

گر کند بخش خصوصی به خلایق اجحاف

گر فلان گردنه در دست فلان راهزن است

همه تقصیر کراوات من است!

 


آن سخن‌های غم‌انگیز که مردم گویند

آنچه از شدت بحران تورم گویند

آنچه از روی تأسف به تألم گویند

یا که از راه تمسخر به تبسم گویند

و آنچه نشخوار زن و مرد به هر انجمن است

همه تقصیر کراوات من است!

 


گر به هر کوچه زباله است چو خرمن توده

گر در این شهر ز بس گشته هوا آلوده

دم به دم دود به حلق تو رود یا دوده

کارها گر همه پیچیده به هم چون روده

جوی‌ها گر همه آکنده ز لای و لجن است

همه تقصیر کراوات من است!

 


خیط، گر وضع اتوبوس بود داخل خط

یا اگر مثل غریقی تو گرانی است چو شط

گر خر کل حسن از گرسنگی گشته سقط

اگر آن لامپ که روزی سه تومن بود فقط

این زمان قیمت او بیش‌تر از صد تومن است،

همه تقصیر کراوات من است!


واقعا چرا شجریان استاد است؟

 


چرا شجریان استاد است؟

http://images.persianblog.ir/491814_G722X9yJ.jpg

 


تأمل شجریان در القای مفهوم درست کلام؛چرا شجریان استاد است؟

آوازخواندن در فرهنگ موسیقی ایرانی چیزی جز بیان موسیقایی واژه‌ها نیست. اگر ماده اولیه‌ی آواز، مؤثر نباشد، یا بیان درستی نداشته باشد، هرگز اثر قابل توجهی تولید نمی‌شود و طبیعتاً مخاطب چندانی هم نخواهد داشت. با پشتوانه‌ی پربار ادبیات منظوم گذشته و دوره معاصر، گمان نمی‌کنم، از نظر مواد اولیه، هیچ خواننده‌ای در مضیقه باشد.

اما چرا با این وجود، آواز امروز ایرانی کم‌رمق شنیده می‌شود؟ بی‌گمان دلایل چندگانه‌ای دارد که پرداختن به همه‌ی آن‌ها، دانش و تجربه زیاد می‌طلبد. آن‌چه در مجموعه‌ی نوشته‌هایی تحت عنوان «چرا شجریان استاد است؟» پی‌گرفته‌ام، تنها شیوه‌ی بیان واژه‌هاست که به نظرم، آوازخوانان جوان با همه‌ی زحمتی که می‌کشند، یک نکته‌ی بدیهی را از استاد مسلم آواز ایران، خوب نگرفته‌اند و آن فن بیان کلمات است. همان چیزی که به‌طور طبیعی همه‌ی ما در گفت‌و‌گوهای روزمره، بدان خو کرده‌ایم و در واقع یکی از ویژگی‌های زبان فارسی است.
زبانی پرابهام که گاه با یک واژه، دو یا چند مضمون به مخاطب القا می‌شود و این شگرد، تنها در لحن بیان ممکن است اتفاق بیافتد. در نتیجه وقتی روی کاغذ می نویسیم «سینه مالامال درد است ای دریغا مرهمی»، معلوم نیست دقیقاً چه منظوری داریم. تنها زمانی منظورمان، آشکار می‌شود که این واژه‌های بی‌جان با چرخش زبان، جان بگیرند. آن‌گاه معلوم می‌شود که منظور واقعی اشعار چیست.

مصرع یادشده، می‌تواند کاملاً از سر درد و دلتنگی بیان شود و یک منظور را برساند یا می‌تواند تحت شرایطی حالت طنز به خود بگیرد و آن هم بستگی شرایط پیرامونی بیان‌کننده دارد که در اطرافش چه می‌گذرد. ممکن است همین مصرع در یک چارچوب خاص، به گونه‌ای بیان شود که معنی روشنی نداشته باشد و صرفاً لقلقه کلمات شنیده شود. اتفاقی که بارها در آوازهای ناپخته شاهد هستیم. یعنی خواننده تعدادی واژه زبان فارسی را پشت سر هم می‌خواند و هیچ توجهی ندارد که قطار کردن این واژه‌ها، چه مفهومی را باید انتقال بدهد. با این پیش درآمد نسبتاً طولانی، یکی دیگر از آوازهای جاودان محمد‌رضا شجریان را دنبال می‌کنم.

سینه مالامال درد است ای دریغا مرهمی
دل ز تــنــهـایی به جان آمد خدا را همدمی


لحن بیان مصرع نخست، از جنس خبری است و چندان سوزی ندارد. خواننده فقط سعی دارد با کمترین احساس درد و آه، موضوع را مطرح کند. در عوض مصرع دوم، فرصتی برای ناله ایجاد می‌کند و مضمون این مصرع نیز سازگاری خوبی با آهنگ دارد. خواننده روی عبارت «دل ز تنهایی به جان آمد» لرزش صدایی ایجاد می‌کند تا درد و رنج تنهایی ناشی از بی‌همدمی را بازگو کند و سپس در عبارت «خدا را همدمی» لحن خود را به سمت خواهش و تمنا تغییر می‌دهد.

چـشــم آسایش که دارد از سپهر تیز رو
ساقیا جـامی به من ده تا بیاسایم دمی

لحن پرسشی در مصرع نخست این بیت کاملاً آشکار به گوش می‌رسد. او حتی پیش از پایان مصرع، عبارت «تیزرو» را به گونه‌ای ادا می‌کند تا مسئله‌ی شتاب زمان را به مخاطب یادآوری کند. به عبارتی خاصیت تیز رو بودن زمانه را برای شنونده تصویر می‌کند. لحن خواهشی و تا حدی آمرانه وی با ساقی نیز کاملاً روشن به گوش می‌رسد و از او می‌خواهد با توجه به تیز رو بودن روزگار، قدری می‌ به وی بدهد تا کمی آسایش یابد.

زیرکی را گفتم این احوال بین، خندید و گـفت
صعب روزی ،بوالعجب کاری، پریشان عالمی


در این جا، لحن خواننده به طور کل تغییر می‌کند و حالت نقالی می‌یابد. خوانش واژه «زیرکی» چنین القا می‌کند که فرد مورد اشاره، واقعاً آدم زیرکی بوده است. این تآکید برای آن است تا شنونده با نرمش بیشتری به توصیه‌های آن فرد زیرک گوش بسپارد.
مصرع نخست از نظر ادبیات گفتاری، دو نقشی است. نیم‌ِ نخست آن، به خواننده تعلق دارد و عبارت پایانی مصرع، مربوط به همان زیرک است. در نتیجه شجریان وقتی از عبارت مربوط به خود عبور می‌کند، لحن‌اش را تغییر می‌دهد تا حواس شنونده، به‌گفتار همان زیرک معطوف شود. این نوع خوانش، معمولاً در نقالی‌های ایران به فراوانی کاربرد دارد. نقال‌ها گاه ناچارند به جای دو، سه یا چهار نفر بخوانند و اگر لحن خود را تغییر ندهند، شنونده‌شان احسان تغییر نقش نخواهد کرد.

آدمی در عالم خاکی نمی آید به دست
عالمی دیگر بباید ســـاخت و ز نو آدمی


وقتی انسان به مراتبی از معرفت برسد، حرف خود را محکم می‌زند تا جایی که ممکن است برای حل یک مسئله، با قاطعیت نسخه هم بپیچد. در هر صورت، لحن خواننده یا بیان کننده گفتار، آشکارا تغییر می‌کند. در این بیت، شجریان که راوی شعر حافظ است، به نیکی درک و احساس شاعر را در خوانش خود جاری می‌کند و با گریزی به گوشه‌ی «عشاق»، فریاد می‌زند که «آدمی در عالم خاکی نمی‌آید به دست» و در واقع آب پاکی به روی کسانی می‌ریزد که تصور می‌کنند، در این جهان می‌توان به آن آرمان‌شهر دست یافت.
شجریان در مصرع دوم کلام حافظ را شعار گونه و همانند قطعنامه بیان می‌کند تا پاسخی به ذهن پرسش‌گر مخاطب داده باشد. در نتیجه به صراحت، حکم صادر می‌کند که جهان دیگری باید ساخت و در آن جهان به دنبال آدم آرمانی یا آدمیت آرمانی گشت. عبارت «آدمی» در پایان مصرع دوم، ایهام دارد و به دو صورت می‌تواند بیان شود. یکی آدمی به معنای یک انسان و دیگری، آدمی به معنای آدمیت که شجریان در این خوانش، برداشت نخست را انتقال می‌دهد. در چنین مواردی نمی‌توان گفت کدام درست و کدام نادرست است. چون در هر دو صورت، معنی روشنی انتقال داده می‌شود و هر دو درست‌اند. شاید شاعر هم از این ایهام، هر دو برداشت را مدّ نظر داشته است.

اهل کام و ناز را در کـــــــوی رندی راه نیست
رهروی باید جهان سوزی نه خامی بی غمی


صراحت بیان ناشی از به یقین رسیدن شاعر و در این‌جا خواننده، در بیان مصرع نخست این بیت نیز کاملاً آشکار است. وی با صلابت و صراحت اعلام می کند که «اهل کام و ناز را در کوی رندی راه نیست» و دوباره خواندن این مصرع نیز، تأکیدی دیگر بر موضوع است. خوانش این مصرع در پایان حالت تعلیق دارد و شنونده را در انتظار می‌گذارد که اگر چنین نمی‌شود، پس چه می‌شود؟ در نتیجه لحن مصرع دوم بیت، حالت مکمل دارد و به صورت شمرده‌شمرده به شنونده القا می‌کند که یک رهروی باید یا یک جهان سوزی و بعد با کمی تأکید اضافه می‌کند که آدم خام و بی‌تجربه و آدم بی‌غم و بی‌درد به کار چنین نقشی نمی‌آید.

در طریق عشق بازی امن و آسایش بلاست
ریش باد آن دل که با درد تو خواهد مرهـمـی


در این‌جا گر‌چه خواننده از نظر موسیقایی، فرود آمده است و دیگر در اوج نمی‌خواند، ولی مضمون مصرع مورد خوانش، نیاز به تأکید دارد و این بار با لحنی دلسوزانه همانند یک پیر خردمند، می‌گوید:‌ «در طریق عشق بازی امن و آسایش بلاست».
او روی بلابودن امن و آسایش تأکید بیشتر می‌کند و سپس با تغییر لحن خود که حالتی آرزوگونه دارد، پریشان حالی کسی را می‌طلبد که با مرهم گذاشتن بر دردهای تو، باعث می‌شود از طریقت عشق بازی دور شوی.

نویسنده:
هوشنگ سامانی

منبع:
وبلاگ موسیقی ما

 وقتی ساسی مانکن و دوصفر 98 داریم ، ناظری و شجریان و 

سراج و ........... می خواهیم چه کار؟

ببینید اگر در هواپیماها و تجهیزات پتروشیمی و تکنولوژی های پیشرفته غربی تحریم هستیم ، در موسیقی پاپ و رپ و متال و جاز و راک و ... که تحریم نیستیم. تازه به فرض که تحریم هم بشویم ، این هنرمندان موسیقی چینی مگر مرده اند؟ ما که از آفتابه و سنگ قبر گرفته تا تجهیزات صنعتی و مواد شیمیایی از چین وارد می کنیم ، این یکی هم رویش ؛ اگر هم به ذائقه مان نمی خورد ، باکی نیست ، عادت می کنیم!!!!!!!!!!

 

 بهر حال جفای به موسیقی ایرانی ، نه فقط خیانت به هنر ملی ماست بلکه خوش خدمتی بزرگ 
به فرهنگ جایگزینی است که هیچ سنخیتی با تاریخ و تمدن ایرانی ندارد.!!!

 

دوستان سلام ""

صبح اولین  روز  هفته تان  بخیر  و شاد کامی


چند می فروشی؟!!!!

چند  می فروشی؟!!!!

 

http://www.myup.ir/images/69317597061739984854.jpg

 

مرد کشاورزی یک زن نق نقو داشت که از صبح تا نصف شب در مورد چیزی شکایت میکرد.

تنها زمان آسایش مرد زمانی بود که با قاطر پیرش در مزرعه شخم میزد.

یک روز، وقتی که همسرش برایش ناهار آورد،

کشاورز قاطر پیر را  به زیر سایه ای راند و شروع به خوردن ناهار خود کرد.

بلافاصله همسر نق نقو مثل همیشه شکایت را آغاز کرد.

ناگهان قاطر پیر با هر دو پای عقبی لگدی به پشت سر زن و در دم کشته شد.

در مراسم تشییع جنازه چند روز بعد، کشیش متوجه چیز عجیبی شد. هر وقت...

یک زن عزادار برای تسلیت گویی به مرد کشاورز نزدیک میشد،

مرد گوش میداد و بنشانه تصدیق سر خود را بالا و پایین میکرد،!!!

  اما هنگامی که یک مرد عزادار به او نزدیک میشد،

او بعد از یک دقیقه گوش کردن سر خود را بنشانه مخالفت تکان میداد.!!!

پس از مراسم تدفین، کشیش از کشاورز قضیه را پرسید.

کشاورز گفت:

خوب، این زنان می آمدند چیز خوبی  در مورد همسر من میگفتند، که چقدر خوب بود،

یا چه قدر خوشگل یا خوش لباس بود، بنابراین من هم تصدیق میکردم.


کشیش پرسید، پس مردها چه میگفتند؟

کشاورز گفت:

آنها می خواستند بدانند که آیا قاطر را حاضرم بفروشم یا نه؟؟!!!