goli_kh

 
lid geworden: 14-02-2011
چه قدر غم انگيز است كه مردم طوری بار می آيند كه به چيزی شگفت انگيز چون زندگی عادت می كنند
Punten171meer
Volgend niveau: 
Benodigde punten: 29
Last game
Bingo

Bingo

Bingo
3 jaren 60 dagen geleden

زندگی...

زندگی ما سفریست با قطار؛پایدار از تولد تا مرگ.چشم انداز ها عوض میشوند،

مردم عوض میشوند،نیازهای ما نیز عوض میشود و دیدمان به زندگی،

اما قطار به حرکتش ادامه میدهد؛

چه خوب است یادمان بماند:

زندگی خود قطار است نه ایستگاه!


یه داستان برای بزرگترها(داستان راهب و روسپی)

 ! راھﺒﯽ در ﻧﺰدﯾﮑﯽ ﻣﻌﺒﺪ زﻧﺪﮔﯽ ﻣﯽ ﮐﺮد . در ﺧﺎﻧه ی روﺑﺮوﯾﺶ،ﯾﮏ روﺳﭙﯽ اﻗﺎﻣﺖ
 داﺷﺖ.  
راھﺐ ﮐه ﻣﯽ دﯾﺪ ﻣﺮدان زﯾﺎدی ﺑه آن ﺧﺎﻧه رﻓﺖ و آﻣﺪ دارﻧﺪ،ﺗﺼﻤﯿﻢ ﮔﺮﻓﺖ ﺑﺎ او ﺻﺤﺒﺖ ﮐﻨﺪ. 
 زن را ﺳﺮزﻧﺶ ﮐﺮد : ﺗﻮ ﺑﺴﯿﺎر ﮔﻨﺎھﮑﺎری . روز وﺷﺐ ﺑه ﺧﺪا ﺑﯽ اﺣﺘﺮاﻣﯽ ﻣﯽ ﮐﻨﯽ .
ﭼﺮا دﺳﺖ از اﯾﻦ ﮐﺎر ﻧﻤﯽ ﮐﺸﯽ ؟ ﭼﺮا؟
ﮐﻤﯽ ﺑه زﻧﺪﮔﯽ ﺑﻌﺪ از ﻣﺮﮔﺖ ﻓﮑﺮ ﻧﻤﯽ ﮐﻨﯽ؟

زن ﺑه ﺷﺪت از ﮔﻔﺘه ھﺎی راھﺐ ﺷﺮﻣﻨﺪه ﺷﺪ و از ﺻﻤﯿﻢ ﻗﻠﺐ ﺑه درﮔﺎه ﺧﺪا دﻋﺎ ﮐﺮد 
و ﺑﺨﺸﺶ ﺧﻮاﺳﺖ .
ھﻤﭽﻨﯿﻦ از ﺧﺪا ﺧﻮاﺳﺖ ﮐه راه ﺗﺎزه ای ﺑﺮای اﻣﺮار ﻣﻌﺎش ﺑه او ﻧﺸﺎن ﺑﺪھﺪ.
اﻣﺎ راه دﯾﮕﺮی ﺑﺮای اﻣﺮار ﻣﻌﺎش ﭘﯿﺪا ﻧﮑﺮد!

ﺑﻌﺪ از ﯾﮏ ھﻔﺘه ﮔﺮﺳﻨﮕﯽ،دوﺑﺎره ﺑه روﺳﭙﯽ ﮔﺮی ﭘﺮداﺧﺖ .اﻣﺎ ھﺮ ﺑﺎر از درﮔﺎه ﺧﺪا
آﻣﺮزش ﻣﯽ ﺧﻮاﺳﺖ ...

راهب که از بی تفاوتی زن ﻧﺴﺒﺖ ﺑه اﻧﺪرزش ﺧﺸﻤﮕﯿﻦ ﺷﺪه ﺑﻮد ﻓﮑﺮ ﮐﺮد : 
از ﺣﺎﻻ ﺗﺎ روز ﻣﺮگ اﯾﻦ ﮔﻨﺎھﮑﺎر، ﻣﯽ ﺷﻤﺮم ﮐه ﭼﻨﺪ ﻣﺮد وارد آن ﺧﺎﻧه ﺷﺪه اﻧﺪ!

و از آن روز ﮐﺎر دﯾﮕﺮی ﻧﮑﺮد ﺟﺰ اﯾﻦ ﮐه زﻧﺪﮔﯽ آن روﺳﭙﯽ را زﯾﺮ ﻧﻈﺮ ﺑﮕﯿﺮد،
 ھﺮ ﻣﺮدی ﮐه وارد ﺧﺎﻧه ﻣﯽ ﺷﺪ،راھﺐ رﯾﮕﯽ در کیسه می انداخت،ﻣﺪﺗﯽ ﮔﺬﺷﺖ.

روزی راھﺐ دوﺑﺎره روﺳﭙﯽ را ﺻﺪا زد و ﮔﻔﺖ : اﯾﻦ ﮐﻮه ﺳﻨﮓ را ﻣﯽ ﺑﯿﻨﯽ ؟
 ھﺮ ﮐﺪام از اﯾﻦ ﺳﻨﮕﮭﺎ ﻧﻤﺎﯾﻨﺪه ﯾﮑﯽ از ﮔﻨﺎھﺎن ﮐﺒﯿﺮه ای اﺳﺖ ﮐه اﻧﺠﺎم داده ای!
آن ھﻢ ﺑﻌﺪ از ھﺸﺪار ﻣﻦ . دوﺑﺎره ﻣﯽ ﮔﻮﯾﻢ : ﻣﺮاﻗﺐ اﻋﻤﺎﻟﺖ ﺑﺎش!

زن ﺑه ﻟﺮزه اﻓﺘﺎد،ﻓﮭﻤﯿﺪ ﮔﻨﺎھﺎﻧﺶ ﭼﻘﺪر اﻧﺒﺎﺷﺘه ﺷﺪه اﺳﺖ . ﺑه ﺧﺎﻧه ﺑﺮﮔﺸﺖ ،
 اﺷﮏ ﭘﺸﯿﻤﺎﻧﯽ رﯾﺨﺖ و دﻋﺎﮐﺮد :
ﭘﺮوردﮔﺎرا!ﮐﯽ رﺣﻤﺖ ﺗﻮ ﻣﺮا از اﯾﻦ زﻧﺪﮔﯽ ﻣﺸﻘﺖ ﺑﺎر آزاد ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ؟

ﺧﺪاوﻧﺪ دﻋﺎﯾﺶ را ﭘﺬﯾﺮﻓﺖ . ھﻤﺎن روز،ﻓﺮﺷﺘه ی ﻣﺮگ ﻇﺎھﺮ ﺷﺪ و ﺟﺎن او را ﮔﺮﻓﺖ .
 ﻓﺮﺷﺘه ﺑه دﺳﺘﻮر ﺧﺪا،از ﺧﯿﺎﺑﺎن ﻋﺒﻮر ﮐﺮد و ﺟﺎن راھﺐ را ھﻢ ﮔﺮﻓﺖ و ﺑﺎ ﺧﻮد ﺑﺮد!

روح روﺳﭙﯽ،ﺑﯽ درﻧﮓ ﺑه ﺑﮭﺸﺖ رﻓﺖ . اﻣﺎ ﺷﯿﺎﻃﯿﻦ،روح راھﺐ را ﺑه دوزخ ﺑﺮدﻧﺪ!

در راه،راھﺐ دﯾﺪ ﮐه ﺑﺮ روﺳﭙﯽ ﭼه ﮔﺬﺷﺘه وﺷِﮑﻮه ﮐﺮد : ﺧﺪاﯾﺎ!اﯾﻦ ﻋﺪاﻟﺖ ﺗﻮﺳﺖ ؟ 
ﻣﻦ ﮐه ﺗﻤﺎم زﻧﺪﮔﯽ ام رادر ﻓﻘﺮ و اﺧﻼص ﮔﺬراﻧﺪه ام،ﺑه دوزخ ﻣﯽ روم و آن روﺳﭙﯽ که
ﻓﻘﻂ ﮔﻨﺎه ﮐﺮده؛ﺑه ﺑﮭﺸﺖ ﻣﯽ رود ؟

ﯾﮑﯽ از ﻓﺮﺷﺘه ھﺎ ﭘﺎﺳﺦ داد :ﺗﺼﻤﯿﻤﺎت ﺧﺪاوﻧﺪ ھﻤﻮاره ﻋﺎدﻻﻧه اﺳﺖ . 
ﺗﻮ ﻓﮑﺮ ﻣﯽ ﮐﺮدی ﮐه ﻋﺸﻖ ﺧﺪا ﻓﻘﻂ ﯾﻌﻨﯽ ﻓﻀﻮﻟﯽ در رﻓﺘﺎر دﯾﮕﺮان .
ھﻨﮕﺎﻣﯽ ﮐه ﺗﻮ ﻗﻠﺒﺖ را ﺳﺮﺷﺎر از ﮔﻨﺎه ﻓﻀﻮﻟﯽ ﻣﯽ ﮐﺮدی،اﯾﻦ زن روز
وﺷﺐ دﻋﺎ ﻣﯽ ﮐﺮد . روح او،ﭘﺲ از ﮔﺮﯾﺴﺘﻦ،ﭼﻨﺎن ﺳﺒﮏ ﻣﯽ ﺷﺪ ﮐه ﺗﻮاﻧﺴﺘﯿﻢ او را 
ﺗﺎ ﺑﮭﺸﺖ ﺑﺎﻻ ﺑﺒﺮﯾﻢ؛اﻣﺎ آن رﯾﮓ ھﺎ ﭼﻨﺎن روح ﺗﻮ را ﺳﻨﮕﯿﻦ ﮐﺮده ﺑﻮدﻧﺪ که نتوانستیم تو را 
بالا ببریم!!!

برگرفته از کتاب پداران،فرزندان،نوه ها
پائولو کوئلو

خداوندا...

خداوندا
مرا واسطه عشق خود میان آدمیان کن
تا آنجا که نفرت است عشق را ارزانی کنم
آنجا که تقصیر وگناه است ببخشایم
آنجا که تفرقه وجدایی است پیوند بزنم
آنجا که خطاست راستی را هدیه کنم
آنجا که شک است ایمان بدهم
آنجا که نومیدی است امید شوم
آنجا که ظلمت است چراغی برافروزم
آنجا که غم است شادی به پا کنم

**
خداوندا
باشد که بیشتر تسلی دهم تا تسلی یابم
در پی فهمیدن باشم تا فهمیده شدن
در پی دوست داشتن باشم تا دوست داشته شدن

آمین


سلام

صبح همگی بخیر

امیدوارم آخر هفته ی شاد و خوبی داشته باشین




قصه های شبای زمستون(موش دم بریده)

یكی بود یكی نبود بجز خدا هیچكی نبود
كنج اتاق خاتون
تو پستو ، پشت یخدون
توی ِ یه سوراخ تاریك
دراز و تنگ و باریك
یه موش خوب و ناز بود
خیلی دمش دراز بود
گربه یه روز موشه رو دید
از جا پرید فوری به دنبالش دوید
پنجول كشید دمبش رو چید
موشه با چشم گریون
اومد كنار خاتون
خاتون شكلتو قربون
خاتون تو پاره دوزی؟
دم منو میدوزی؟
اینها كارِ پینه دوزه
ببر پیشش ، بگو برات بدوزه
موشه رفت پیش عمو پینه دوز و گفت :
:عمو پینه دوز دممو بدوز
عمو پینه دوز دلش برای موشه سوخت گفت: :
یه ریس نخ از جولا(بافنده) بگیر
تابیده و دولا بگیر
دمبتو واست بدوزم
موشه رفت پیش جولا و به جولا گفت :
جولا نخی ده
بدم به پینه دوزه
دم منو بدوزه
جولا گفت :
جولا گرسنه مونده
جون به تنش نمونده
یه تخم مرغ تازه
چاره کاره تازه
جون به تنم برگرده
موشه رفت پیش توتو گفت :
توتو تخی ده
تخم و جولا ده
جولا نخی ده
بدم به پینه دوزه
دم منو بدوزه
_ توتو گفت :
دو روزه كه ارزن ندارم
چیزی واسه خوردن ندارم
باید بری از علافه
یه كاسه ارزن بگیری
موشه رفت پیش علاف و گفت :
علاف ارزن ده
ارزن توتو ده
توتو تخی ده
تخو جولا ده
جولا نخی ده
بدم به پینه دوزه
دم منو بدوزه
علاف گفت :
من آخه غربیل ندارم
از كجا قربیل بیارم ؟
یه قربیل از كولی بگیر
دمبتو دوخته پس بگیر
موشه رفت و تو صحرا كولی رو پیدا كرد و گفت :
كولی قربیل ده
قربیل علاف ده
علاف ارزن ده
ارزن توتو ده
توتو تخی ده
تخو جولا ده
جولا نخی ده
بدم به پینه دوزه
دم منو بدوزه
كولی گفت :
من تشنمه آب ندارم
جون ندارم ، تاب ندارم
اَلِسون و وَلِسون
یه نهر آب برسون
طفلك موشه خسته و كوفته رفت پیش میرآب ، بهش گفت :
میرآب آبی ده
آبی کولی ده
كولی قربیل ده
قربیل علاف ده
علاف ارزن ده
ارزن توتو ده
توتو تخی ده
تخو جولا ده
جولا نخی ده
بدم به پینه دوزه
دم منو بدوزه
میرآب مهربون گفت :
موش كوچولو
كوچول موچولو
پرسه نزن تو آفتاب
آب اگه میخوای اینم آب
موشه كه خوشحال شده بود
آب رو دادش به كولی
كولی بهش قربیل داد
قربیلو داد به علاف
علاف بهش ارزن داد
ارزن رو داد به توتو
توتو بهش تخی داد
تخی رو داد به جولا
جولا بهش یه نخ داد
نخو كه گرفت
دوید عمو پینه دوز گفت:
عمو پینه دوز دممو بدوز
عمو پینه دوز نخ رو ریسید
دولا تابید و موم كشید
سرپا نشست و قوزكرد
دمبشو دوخت و دوز كرد
موش موشی شاد خندون
برگشت به پیش خاتون
قصه ی ما بسر رسید 
کلاغه به خونش رسید.
قصه رو وقتی شنید
 زیر بال مامانش گرفت و زودی خوابید
 خوابای رنگوارنگ دید.
شب خوش

خوشبختی

قانون هاي ذهني مي گن خوشبختي يعني رضايت.مهم نيست ...چي داشته باشي 
يا چقدر، مهم اينه كه از هموني كه داري راضي هستي يا نه؟!
چون يه وقتهايي آدم خيلي چيزها داره اما باز هم احساس خوشبختي نداره!
 و بر عكسش...پس يه قانون وجود داره، كه مي گه: 
ميزان خوشبختي = ميزان رضايت
زندگي مجموعه اي از لحظه هاست! چون پشت اين لحظه، 
لحظه ي بعديه و پشت اون لحظه ي بعدي و بعدي و ...پس، 
اگه مي خواي در كل زندگي راضي باشي اول بايد تمرين كني تا در لحظه راضي باشي.
به همين دليل دانشمندان ذهني به لحظه ي اكنون مي گن: لحظه ي ابدي اكنون.
شرط رضايت اينه كه در لحظه ي ابدي اكنون راضي و شاد باشي
اصلا" مهم نيست داري در لحظه ي اكنون چي كار مي‌كني،
فقط تصميم بگير كه از هر كاري كه داري در لحظه انجام ميدي احساس رضايت و شادي
 كني.
 به اين كار مي‌گن مراقبه ي لحظه ي ابدي اكنون. اين كار، اتفاقا" بر خلاف تصور، 
كار خيلي راحتي نيست.  
در هر عمل و كاري كه انجام ميشه يه مقداري انرژي نهفته است و ما فقط در صورتي كه
 روي اون كار مراقبه داشته باشيم ميتونيم اون انرژي رو دريافت كنيم.
يك بار ديگه اين مطلب رو بخون و تصميم بگير همه ي انرژي موجود در كلمات اون رو 
دريافت كني. لبخند بر لب داشته باش. حالا آماده باش تا در لحظه ي ابدي اكنون، 
شاد و راضي باشي. 
سلام
امیدوارم همگی شاد و راضی و خوشبخت باشین
از همين حالا شروع كن! چون امروز اولين روز از روز هاي باقيمانده ي عمر توست!