در معبدی گربه ای بود که هنگام مراقبه ی راهب ها مزاحم تمرکز آن ها می شد. بنابراین استاد بزرگ معبد دستور داد هر وقت زمان مراقبه فرا می رسد یک نفر گربه را به انتهای باغ ببرد و به درختی ببندد. این روال سال ها ادامه پیدا کرد و به تدریج یکی از اصول کار آن مذهب شد. چند سال بعد استاد بزرگ در گذشت و آن گربه هم مرد. راهبان آن معبد گربه ای خریدند و به معبد آوردند تا هنگام مراقبه به درخت انتهای باغ ببندند تا اصول مراقبه را درست به جای آورده باشند. سال ها بعد استاد بزرگ دیگری رساله ای نوشت درباره اهمیت بستن گربه به درخت ...!؟
arezsabahi
KARAJ
Присоединился:
I Miss My Old Friends...
Последняя игра