soshiyans

 
Afiliado: 08/10/2008
روز مرگــم وسط سينه من چـــاک زنيـد****اندرون دل مــن يک قـلمه تـاک زنـيـــــــد
Puntos0más
Próximo nivel: 
Puntos necesarios: 200
Último juego
Poker Texas Hold'em

Poker Texas Hold'em

Poker Texas Hold'em
10 años 295 días hace

داستان عاشقانه غم انگیز

یک دانشجوی مهندسی عاشق سینه چاک دختر همکلاسیش بود. بالاخره یک روزی به خودش جرات داد و به دختر راز دلش رو گفت و از دختره خواستگاری کرد اما دختر خانوم داستان ما عصبانی شد و درخواست پسر رو رد کرد. بعدم پسر رو تهدید کرد که اگر دوباره براش مزاحمت ایجاد کنه، به حراست میگه. روزها ازپی هم گذشت و دختره واسه امتحان از پسر داستان ما یک جزوه قرض گرفت و داخلش نوشت " من هم تو رو دوست دارم، من رو ببخش اگر اون روز رنجوندمت  "اگر منو بخشیدی بیا و باهام صحبت کن و دیگه ترکم نکن. ولی پسر دانشجو هیچوقت دیگه باهاش حرف نزد. چهار سال آزگار کذشت و هر دو فارغ التحصیل شدند. اما پسر دیگه طرف دختره نرفت!!

 

نتیجه اخلاقی این ماجرا. پسرهای مهندسی هیچوقت لای کتاب ها و جزوه هاشون رو باز نمیکنند!!!!



قـدرت بـخشش

در روزگاران قدیم بانوى خردمندى كه به تنهایی و پیاده سفر می كرد در عبور از كوهستان سنگ گرانقیمتی را پیدا كرد.
روز بعد به مسافرى رسید كه گرسنه بود. آن بانوى خردمند كیف خود را باز كرد و مقداری غذا به او داد ولی آن مسافر سنگ گرانقیمتى را در كیف بانوى خردمند دید و از او خواست تا آن را به او بدهد و بانوى خردمند بدون درنگ سنگ باارزش را به او داد.
مرد مسافر به سرعت از آنجا دور شد و از شانس خوب خود بسیار شادمان گشت.
او می دانست آن سنگ آنقدر ارزش دارد كه می تواند تا آخر عمر با خیال راحت زندگی بی دردسر و پرنعمتی را داشته باشد.
چند روزی گذشت ولی طمع مرد او را راحت نمی گذاشت و مرتب با خود می گفت اگر او چنین سنگ باارزشی را به این سادگی به من داد پس اگر از او می خواستم بیش از این به من می داد.
بنابراین مرد بازگشت و با سختی فراوان آن بانو را پیدا كرد و سنگ گرانقیمت را به او بازگرداند و به او گفت: من خیلی فكر كردم و می دانم كه این سنگ چقدر ارزش دارد اما من او را به تو باز می گردانم به این امید كه چیزی به من بدهی كه از این سنگ باارزشتر باشد.
بانوى خردمند گفت: از من چه می خواهی؟ مرد گفت: همان چیزی كه باعث شد به این راحتی از این همه ثروت چشم پوشی كنی!
زن پاسخ داد: قناعت. به همین دلیل است كه می گویند افراد، ثروتمند و یا فقیرند به خاطر آنچه هستند نه آنچه دارند.
ما با آنچه بدست می آوریم زندگی می كنیم و با آنچه می بخشیم یك زندگی می سازیم.


مـلا و شـراب فـروش !

سرمایه داری در نزدیکی مسجد قلعه فتح الله کابل رستورانی ساخت که در آن موسیقی و رقص بود و برای مشتریان مشروب هم سرو می شد.
ملای مسجد هر روز در پایان موعظه دعا می کرد تا خدا صاحب رستوران را به قهر و غضب خود گرفتار کند و بلای آسمانی بر این رستوران نازل!
یک ماه از فعالیت رستوران نگذشته بود که رعد و برق و توفان شدید شد و رستوران به خاکستر تبدیل گردید.
ملا روز بعد با غرور و افتخار نخست حمد خدا را بجا آورد و بعد خراب شدن آن خانه فساد را به مردم تبریک گفت و اضافه کرد: اگر مومن از ته دل از خداوند چیزی بخواهد، از درگاه خدا ناامید نمی شود.
اما خوشحالی مومنان و ملای مسجد دیری نپایید
صاحب رستوران به محکمه شکایت برد و از ملای مسجد خسارت خواست !
ملا و مومنان چنین ادعایی را نپذیرفتند !
قاضی دو طرف را به محکمه خواست و بعد از این که سخنان دو جانب دعوا را شنید، گلویی صاف کرد و گفت : نمی دانم چه بگویم ؟! سخن هر دو را شنیدم :
یک سو ملا و مومنانی هستند که به تاثیر دعا و ثنا ایمان ندارند !
و سوی دیگر مرد شراب فروشی که به تاثیر دعا ایمان دارد …!


"پائولو کوئیلو"




دزدی مـال و دزدی دیـن

گویند روزی دزدی در راهی، بسته ای یافت که در آن چیز گرانبهایی بود و دعایی نیز پیوست آن بود.
آن شخص بسته را به صاحبش برگرداند.
او را گفتند : چرا این همه مال را از دست دادی؟
گفت: صاحب مال عقیده داشت که این دعا، مال او را حفظ می کند.
و من دزد مال او هستم، نه دزد دین.
اگر آن را پس نمیدادم و عقیده صاحب آن مال، خللی می یافت ؛
آن وقت من، دزد باورهای او نیز بودم و این کار دور از انصاف است ...


( پ نه پ )

تو تاکسی تنها نشستم میخوام کرایه حساب کنم طرف میگه 1 نفر!! میگم پـَـَـ
نه پـَـَـ دو نفر حساب کن خورزوخان هم هست


از تاکسی پیدا شدم به راننده نیگا میکنم, میگه باقی پولتو میخوای؟میگم
پـَـَـ نه پـَـَـ میخوام یه دل سیر نیگات کنم که میری دلتنگت نشم!



به دوستم میگم وی پی ان داری؟ میگه واسه رد شدن از فیلترینگ میخوای
؟پـَـَـ نه پـَـَـ واسه رد شدن از تنگه ابو غُریب میخوام. هم سنگرام
منتظرن!!!



بچه داییم به دنیا اومده .. همه خوشحال و اینا .. مامان بزرگم برگشته
میگه حالا میخاین براش اسم بذارین؟...پَـــ نَ پَـــ میخایم همین جوری
ولش کنیم اسمش بشه:... نیو فولدر



دارم با تلفن حرف میزنم. بابام میگه دوست دخترت بود؟ پـَـَـ نــه
پـَـَــــ ژاک شیراک بود درمورد مناغشات اخیر خاور میانه نظرمو میخواست .
.



با ماشین افتادیم ته دره یارو میگه زنگ بزنم امبولانس بیاد میگم :پَـــ
نــه پـَـَـــ یه مشکل درون خانوادست خودمون حلش میکنیم



پسر همسایمون تو پارک داشت بریک دنس می کرد یکی اومده بعد نیم ساعت تماشا
میگه ایشون داره میرقصه؟گفتم:پـَـَـ نــه پـَـَـــ شربت خاکشیر خورده می
خواد ته نشین نشه



تو صف بربری نوبتم شده یارو میگه بربری میخوای؟ پـَـَـ نــه پـَـَــــ
اومدم از شاگردت تایپ یاد بگیرم



داریم راه میریم با دوستام پام پیچ خورده،خوردم زمین میگه کمک
می‌خوای؟میگم پـَـَـ نــه پـَـَــــ شماها خودتونو نجات بدین من اینجا
میمونم مقاومت می‌کنم بریییید برییییییید



پسره اومده خواستگاریم میگم من الان می خوام درس بخونم
می گه یعنی چند سال دیگه می خوای ازدواج کنی؟
پـَـَـ نــه پـَـَــــ 10 دقیقه صبر کنی این صفحه رو بخونم درسم تموم میشه



یارو نشسته کنار خیابون نوک دماغش چسبیده به زمین دوستم میگه :معتاده؟
میگم پـَـَـ نــه پـَـَــــ میخواد انعطاف بدنشو به رخ بکشه



کارتمو دادم به بلیط فروش مترو میگه شارژش کنم میگم پـَـَـ نــه
پـَـَــــ دولو بزن روش



تو حیاط دانشگاه تو انگلیس دارم با دوستم فارسی حرف میزنم ، یارو اومده
میگه خانوم شما ایرانی هستین؟ پـَـَـ نــه پـَـَــــ انگلیسی هستیم فارسی
یاد گرفتیم بتونیم شماعی زاده گوش بدیم!!



رفتم الکتریکی می گم آقا سه راهی دارین؟ میگه سه راه برق؟!!! پـَـَـ نــه
پـَـَــــ سه راه آذری ، دربست


اهنگ اندی تو ماشین گذاشتیم دوستم میگه اندیه ؟
پـَـَـ نــه پـَـَــــ
داریوشه، داره خودشه لوس میکنه بخندیم


با کلی عشق و علاقه به 1 بنده خدا گفتم I love you میگه با منی منم گفتم
پـَـَـ نــه پـَـَــــ با pmc ام اومدم تو از کف دستم عکس بگیری


رفتم بچه خواهرمو از مهدکودک بيارم،
مربيه ميگه: بچه رو ميبريدش؟
گفتم پَ نه پَ همينجا ميخورمش



رفتم بانک پول بگيرم
کارمنده ميگه پول رو ميبرين؟
گفتم پَ نه پَ ميخوام وايسم اينجا هر کس رقصيد بريزم رو سرش شاباش بدم....



رفيقم شمارمو مي خواست, گفتم: يادداشت کن 0932
گفت : تاليا داري؟
گفتم پَ نه پَ همراه اول شماره خالي نداشت بهم تو تاليا خط داد



رفتيم غار عليصدر. به رفيقم خفاش نشون دادم .
ميگه واي خفاشه!
گفتم پَ نه پَ بتمن بود. اجاره خونه گرونه اينجا سکونت دارن فعلا!!!


به يارو راننده ميگم..آقا اگه ميشه يكم سريعتر..الان هواپيما ميپره...
ميگه..به سلامتي مسافرين؟....
گفتم پَ نه پَ فندك هواپيما ديشب دستم جامونده....ميرم بدم به رانندش


رفتم بالاي برج ميخواستم خودمو بندازم پايين
يارو ميگه ميخواي خودکشي کني؟
گفتم پَ نه پَ اومدم ببينم سرعت صفر تا صدم از اين بالا تا پايين چقدر
ميشه، بجاي پروژه بدم دانشگاه


رفتم سم بخرم واسه سوسك
يارو ميگه ميخواين سريع بميره؟!
گفتم پَ نه پَ ميخوام شكنجش كنم ازش اعتراف بگيرم!!!


به اپراتور اداره ميگم لطفا شماره فلاني رو برام بگير .
ميگه گرفتم وصل کنم؟
گفتم پَ نه پَ فوت کن , قطع کن


زنگ زدم 115،
ميگه آمبولانس ميخواين قربان؟
گفتم پَ نه پَ يه پليس 110 ميخوام, بقيش هم آدامس بدين!


يارو اومده مي‌بينه همكارم توي اتاق نيست
باز مي‌پرسه خانم فلاني نيست؟ گفتم پَ نه پَ هستن. افتادن پشت اون كمد.
با خط‌كش بزن دربيا.


حواسم نبود با صورت رفتم تو در
ميگه نديديش؟
گفتم پَ نه پَ من داركوبم مي خوام با منقار يه سوراخ برا خودم باز كنم برم تو


زنگ زدم ميگم مامان بيا منو گرفتن...
ميگه خاک تو سرم, گشت ارشاد؟
گفتم پَ نه پَ مرکز نخبگان ايران


سوار تاکسيم ميگم آقا نگه داريد
ميگه پياده ميشي؟
گفتم پَ نه پَ ميخوام باد لاستيکا رو چک کنم...!!


طوطي گرفتم
فاميلمون اومده ميگه طوطيه؟
گفتم پَ نه پَ يا کريمه يه کم با فتوشاپ تغييرش دادم

داشتم تلويزيون ميديدم
بعد مادر بزرگم اومده کانال رو عوض کرده بعدش به من ميگه داشتي ميديدي؟؟؟!!!
گفتم پَ نه پَ داشتم گرمش ميکردم تا شما بياي ببيني!!!!!


به استاد ميگم لطفا كمكم كنيد دارم مشروط ميشم
ميگه نمره ميخواي
گفتم پَ نه پَ نظر شما رو در مورد مقدار و جنس خاكي كه بايد بريزم تو سرم ميخوام